تاریخ : پنج شنبه 93/9/13 | 10:50 صبح | نویسنده : حامد بالاپور

عکس قلب

 

 

 

 

دلخوشی

 

تو مهربانتر از آنی که فکر می کردم

درست مثل همانی که فکر می کردم

 

شبیه ... ساده بگویم کسی شبیهت نیست

هنوز هم تو چنانی که فکر می کردم

 

تو جان شعر منی و جهان چشمانم

مباد بی تو جهانی که فکر می کردم

 

تمام دلخوشی لحظه های من از توست

تو آن آن زمانی که فکر می کردم

 

درست مثل همانی که در پی ات بودم

درست مثل همانی که فکر می کردم

 

 

مریم سقلاطونی

 

 

 

 




تاریخ : پنج شنبه 93/9/13 | 10:48 صبح | نویسنده : حامد بالاپور

 

خـــــــــدا

 

 

خدایـــــــــــــا ...!

اگه یه روز فراموش کردم خدای ِ بزرگـــــــــــــی دارم ...

تو فرامـــــــــــــوش نکن که بنده کوچیکـــــــــــــی داری ...

با نوازشی و یا شاید تلنگری آرام وجودت را ،

همراهیت را ، مهربانی و بزرگی ات را برایم یاداوری کن.....

 

 




تاریخ : پنج شنبه 93/9/13 | 10:46 صبح | نویسنده : حامد بالاپور

قلب

 

اگر هزار بار متولد شوم بـــــاز تـ? ـو را میخواهم

اگر هزار بار بمیرم تمامش برای  تـ? ـو خواهم مرد

زندگی بی  تـ? ـو و عشقـــت برایم مــــــــــــرگ است

نفسم به نفســــت ... نگاهم به نگاهـت ... قلبم به قلبـــت

گــــــــــره خــورده ...گــره ی کــور  ِ کـــــــــــووور

بیشتر از این بلد نیستم عاشقانه بگویم ولی تا بخواهی عاشقتم

مباد بی  تـ? ـو  برایم فــــــــردایی عزیزتــــر از جـــانم

 

قلبقلب




تاریخ : پنج شنبه 93/9/13 | 10:44 صبح | نویسنده : حامد بالاپور

 

قلب های عاشقانه

 

تا کجا ..!؟

 

تا کدوم ستاره دنبال تو باشم

تا کجا بی خبر از حال تو باشم

 

مگه میشه از تو دل برید و دل کند

بگو می خوام تا ابد مال تو باشم

 

از کسی نیس که نشونی تو نگیرم

به تو روزی میرسم من که بمیرم

 

هنوزم جای دو دستات خالی مونده

تا قیامت توی دستای حقیرم

 

خاک هر جاده نشسته روی دوشم

کی میاد روزی که با تو روبرو شم

 

من که از اول قصه گفته بودم

غیر تو با سایه ام هم نمی جوشم

 

 

 

 

 




تاریخ : پنج شنبه 93/9/13 | 10:34 صبح | نویسنده : حامد بالاپور

عکس قلب 

 

احساسم

 

ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت

یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت

 

ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد

از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد

 

ای کاش احساسم درختی بود ، تو در پناه سایه اش بودی

یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی

 

ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد

مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد

 

ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود

یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود

 

ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد

یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد !

 

 

 

 

 




  • paper | فروش لینک | فروش بک لینک